
پروفسور حسابی تحصیلات ابتدایی، متوسطه و دانشگاهی را در بیروت گذرانده و فارغالتحصیل در رشتههای ادبیات و علوم و راه و ساختمان است. مدتی نیز پزشکی خواند، ولی آن را رها کرد و به مطالعه نجوم، ریاضی و زیستشناسی پرداخت. سپس رشته مهندسی برق، مهندسی معدن و دکترای فیزیک را در دانشگاه سوربن به پایان برد.
حسابی در سال ۱۳۰۶، به تهران بازگشت و با توجه به فقر فرهنگی کشور، در راه گسترش علوم و فنون جدید اقدامات قابل توجهی انجام داد. تأسیس دانشگاه تهران، دانشکده فنی و علوم، راه اندازی نخستین دستگاه رادیولوژی و ایجاد نخستین ایستگاه هواشناسی از کارهای اوست. دکتر حسابی پدر فیزیک ایران لقب دارد و یک بار نیز از سوی مجامع خارجی، به او عنوان مرد سال داده شده است.
دکتر حسابی وزیر آموزش و پرورش ایران در کابینه نخست وزیر محمد مصدق بود وی در زمان سلطنت پهلوی و بنیانگذار فیزیک و مهندسی دانشگاهی در ایران بود. او علاوه بر زبان فارسی، به زبان عربی، فرانسوی، انگلیسی و آلمانی تسلط داشت. در تحقیقات علمی خود از زبان های سانسکریت، لاتین، یونانی، پهلوی، اوستایی، ترکی، ایتالیایی و روسی نیز استفاده می نمود.
دکتر محمود حسابی در 12 شهریور سال 1371 هجری شمسی در بیمارستان دانشگاه ژنو درگذشت. آرامگاه وی در شهر تفرش قرار دارد. اندک زمانی پس از مرگ حسابی در سال 1372 خانه او تبدیل به موزه ای شد که در آن وسایل شخصی، مدارک علمی و تحصیلی، نشان ها و تقدیرنامه ها و عکس های قدیمی و متن نطق ها و نوشته ها در آن به نمایش گذاشته شده است. این موزه در خیابان تجریش، خیابان مقصودبیک قرار دارد که در گذشته چهارراه حسابی نامیده میشد.

متن درس نامه دهم فارسی هفتم
کتابهای فیزیک دبیرستان، کتابی در تفسیر امواج دوبر در شش رساله، مقاله ذرات پیوسته، در نشریه آکادمی علوم آمریکا، مقاله اثبات نظری بیشتر بودن جرم ذرات شارژ شده به وسیله نور نسبت به الکترون (پیشنهاد تفسیر قانون جاذبه عمومی نیوتون و قانون میدان الکتریکی ماکسول)، گزارش نشریه انجمن فیزیک آمریکا، مقاله مدل ذرات بینهایت گسترده نشریه فیزیک فرانسه، کتاب دیدگانی فیزیک دانشگاه تهران و رساله نظریه ذرات بینهایت گسترده، دانشگاه تهران از آثار به جا مانده از دکتر حسابی هستند.
کلاس ساکت ساکت است. معلّم ادبیات – نظام وفا – مشغول خواندن یک شعر فرانسوی است. نیما با کنجکاوی به دهان معلّم چشم دوخته و با تمام وجود در جاذبههای شعر غرق شده است.معلّم، خواندن را تمام می کند و با قدمهای شمرده پشت میزش میرود و مینشیند. دوست دارد تأثیر شعر را بر شاگردانش ببیند.
با دقّت همهٔ کلاس را از نظر میگذراند و ناگهان نگاهش روی چهرهٔ نیما میماند. برقی در عمق چشمهای این نوجوان شهرستانی وجود دارد که همیشه او را به خود جذب میکند امّا این بار آن برق بیشتر به چشم می آید.
خوب علی جان! مثل اینکه حرفی برای گفتن داری؟
نیما ناگهان به خود میآید. هنوز گیج و غرق زیبایی شعر است. با دستپاچگی میگوید: «ها؟ بله! زیبا بود؛ گمان کنم شاعر آن ویکتورهوگو باشد!»
آفرین بر تو پسر باهوش! از کجا فهمیدی؟
نیما با غرور ادامه میدهد: «قبلاً آن را خودم ترجمه کردهام».
خوب، که این طور! به هر حال ما همه مشتاقیم ترجمهٔ تو را بشنویم.
نیما بر میخیزد و با دستهایی لرزان کاغذی را پیش رویش میگشاید و شروع به خواندن میکند. لرزشی در صدای او احساس می شود ولی کم کم جای خود را به حرارت و شور و نشاط می دهد. نیما نوشتهاش را میخواند و مینشیند.
آفرین، آفرین، خیلی خوب بود، آقای علی اسفندیاری!
نیما از خجالت سرخ شده است و سر به زیر دارد. کلاس که تمام میشود، معلّم صدایش میزند.
علی جان تو بمان.
معلّم کتابی را از کیفش در میآورد و میگوید: «بگیر؛ این کتاب را با دقّت بخوان. راستی، شعر فارسی چطور؟ هیچ مطالعه میکنی؟»
نیما جواب میدهد: «بله، از نظامی زیاد میخوانم».
معلّم با همان لحن گرمش ادامه میدهد: «خیلی عالی است، نظامی در آرایش صحنههای شعرش استاد بینظیری است. شنیدهام خودت هم شعر میگویی. یادت باشد از شعرهایت حتماً برایم بیاوری. دلم میخواهد سرت را بالا بگیری و با صدای بلند، برایم شعر بخوانی».
نیما پس از اندکی درنگ، چنین خواند:
نام بعضی نفرات رزق روحم شده است.
وقت هر دلتنگی سویشان دارم دست جرئتم میبخشد روشنم میدارد.

مرواریدی در صدف؛ پروین اعتصامی
پروین از کودکی کوشا و اهل تفکّر بود. در یازده سالگی با اشعار فردوسی، نظامی، مولوی و ناصر خسرو آشنا شد. این کودک آرام و با استعداد، با راهنمایی و کمک پدرش، سرودن شعر را آغاز کرد. پدر از پروین، همچون مرواریدی در صدف، با دقّت مراقبت میکرد.
پدر، گاهی قطعههایی زیبا از شعرهای عربی، ترکی، فرانسوی و انگلیسی را ترجمه میکرد و پروین را تشویق میکرد تا آنها را به صورت شعر درآورد. گاهی شعری از شاعران قدیم ایران به او میداد تا قافیههایش را تغییر بدهد و در سرودن شعر تجربه بیندوزد.
پروین اعتصامی اوّلین شعرهایش را در هفت یا هشت سالگی سروده است. بعضی از این شعرها به اندازهای زیبا، جالب و پرمعنا هستند که خواننده را به شگفتی وا میدارند.
برخی از زیباترین شعرهایش را در نوجوانی و در یازده تا چهارده سالگی سروده است. شعر «ای مرغک» او در دوازده سالگی سروده شده است.
ای مرغک خُرد، ز آشیانه پرواز کن و پریدن آموز
ای پرنده کوچک از آشیانه خود پرواز کن تا راه و روش پرواز کردن را یاد بگیری.
تا کی حرکات کودکانه؟ در باغ و چمن چمیدن آموز
رام تو نمیشود زمـانه رام از چه شدی؟ رمیدن آموز
مندیش که دام هست یا نه بر مردم چشم، دیدن آموز
شو روز به فکر آب و دانه هنگام شب آرمیدن آموز
روزها در پی کسب روزی و رفع احتیاجات خود باش و شبها استراحت کن.
پروین و سرودههایش آنقدر شگفتانگیز بودند که بزرگترین شاعران روزگار، او را تحسین و تشویق میکردند. محمّد حسین شهریار، شاعر بزرگ روزگار ما، هنگامی که سرودههای دورهٔ نوجوانی پروین را میخواند، میگفت:

زندگی دکتر حسابی
دکتر محمود حسابی دوران کودکی را با سختی و فقر گذرانده بود، به طوری که یادآوری خاطرات آنروزها ناراحتش میکرد ولی همواره میگفت:
مهم این است که در مقابل سختیها تسلیم نشد. اگر انسان در برابر دشواریها بایستد، بر آنها چیره میشود، البتّه باید صبر و طاقت را از دست نداد و هیچگاه ناسپاسی نکرد.
پروفسور حسابی، هر وقت از خواندن و پژوهش فراغت مییافت، به باغبانی میپرداخت و در زمان مناسب از بیل زدن باغچه و یا خاکی کردن آب حوض خانهاش هم پروایی نداشت.استاد حسابی، خود حافظ قرآن بود و فرزندانش را از کودکی به یادگیری و انجام واجبات دینی تشویق میکرد. حتّی آنان را به تلاوت آیات به شیوهٔ صحیح و درک کامل معانی آنها وا میداشت و علاوه بر دانش اندوزی، به یادگیری امور فنّی مانند بنّایی، جوشکاری و نجّاری فرا میخواند و خود نیز برای ساخت برخی از قطعات صنعتی، تا پاسی از شب کار میکرد.
او حدود هشت ماه هر روز به یک تراشکاری میرفت و برای ناهار به یک بیسکویت راضی میشد تا بتواند قطعات مورد نظر را بسازد و کشور را از واردات بینیاز کند. او راه شکوفایی و استقلال کشور را در تلاش و کوشش افراد جامعه میدانست و با علم بدون عمل، مخالف بود.
دکتر حسابی به زبان و فرهنگ و ادب فارسی نیز عشق میورزید و آثار بیشتر بزرگان شعر و ادب را با دقّت مطالعه میکرد. دیوان حافظ را به خوبی میخواند و از آن لذّت میبرد و معتقد بود که یک ایرانی نباید غزل حافظ را غلط بخواند و یا نادرست بفهمد.
دلبستگی استاد به شعر و ادب تا اندازهای بود که سر در خانهاش را به این بیت سعدی آراسته بود که امروز نوازشگر دیدگان رهگذران و مشتاقان آن استاد است:

فرزند انقلاب
سعید، هنوز سالهای دبستان را پشت سر نگذاشته بود که با شور و علاقه، مطالعهٔ کتابهای مختلف را شروع کرد. ساعتها مینشست و تا کتابی را به پایان نمیرساند، رها نمیکرد.
در دورهٔ دبیرستان، نمایشنامهٔ “ابوذر” را همراه با دوستانش اجرا کرد. او به پیامبر (ص) و یارانش عشق میورزید و میکوشید؛ این شخصیتها را به هم سنّ و سالهایش بشناساند.
هجده ساله بود که معلّم هنرستان شد و به دانشآموزانش که شانزده یا هفده ساله بودند، درس میداد. همه او را استاد جوان میخواندند. او و شاگردانش تقریباً هم سنّ و سال بودند!
جان و دل سعید با صدای دل نواز قرآن، آشنا بود. در خلوت، قرآن زمزمه میکرد و بسیاری از آیات را به حافظه سپرده بود. اگر با او همسفر میشدی در طول راه، تلاوت زیبای قرآن او را میشنیدی. ورزش میکرد و به فوتبال علاقه مند بود. همیشه دوست داشت ایران را در همهٔ مسابقات پیروز و سربلند ببیند.
شاگردانش میگویند: “به دو چیز علاقه مند بود، قرائت قرآن و مشاعره. وقتی دیگران در مشاعره میماندند، سعید ادامه میداد. ذهن او لبریز سرودههای زیبا بود”.
سالها در جبههها، دلیرانه شرکت کرد. به رزمندگان روحیه داد و با همهٔ توان از اسلام و ایران دفاع کرد و از آن پس به عنوان پژوهشگری نوآور و علمی، افتخار آفرین شد.
دکتر سعید کاظمی آشتیانی، دانشمند بزرگ روزگار ما، در دیماه ۱۳۸۴ چشم از جهان فروبست. مقام معظّم رهبری در وصف این پژوهشگر فداکار نوشتند: “وی یکی از فرزندان صالح انقلاب و از رویشهای مبارکی بود که آیندهٔ درخشان علمی را در کشور خود، نوید میدهند”.

معنی کلمات درس فارسی پایه هفتم
پروا: ترس.
لحن: آهنگ.
نوید: مژده.
خرد: کوچک.
نظیر: همانند.
معظم: بزرگوار.
فراغت: آسودگی.
صالح: درستکار.
جرئت: شجاعت.
معانی: جمع معنی.
تلاوت: خواندن قران.
تحسین: آفرین گفتن.
چمیدن: به ناز راه رفتن.
جاذبه: گیرایی، جذابیت.
درک: فهمیدن و دریافتن.
آراسته: زیبا و مرتب شده.
پژوهشگر: جست و جو گر.
مردم چشم: مردمک چشم.
بی نظیر: بی مانند، بی همتا.
دستپاچگی: عجله، شتاب زدگی.
چشم دوختن: کنایه از نگاه کردن.
زنده دلان: هوشیاران، دل آگاهان.
نوابغ: جمع نابغه، باهوش و زیرک.
چشم از جهان فرو بست: کنایه از فوت کرد.
مندیش: نیندیش، اندیشه نکن، مخفف میندیش.
روحیه دادن: کنایه از امیدواری و شجاعت ایجاد کردن.
واردات: کلاهایی که از خارج کشور به کشور آورده می شود.
پاسی: قسمتی یابخشی از زمان (پاسی از شب: قسمتی ازشب).
ملک وجود: هستی و وجود به سرزمین و ملک تشبیه شده است (اضافه تشبیهی).

دانش های زبانی و ادبی فارسی پایه هفتم
به این جملهها توجّه نمایید و دربارهٔ آنها گفتوگو کنید.
– دانش آموز، برای قدردانی از معلّم خود، نامه نوشت.
– دانش آموز، برای قدردانی از معلّم خود، نامه مینویسد.
– دانش آموز، برای قدردانی از معلّم خود، نامه خواهد نوشت.
میدانیم که فعل مهمترین جزِء جمله است. فعل ویژگیهایی دارد که یکی از آنها زمان است. در جملهٔ اوّل فعل “نوشت” بر زمان گذشته، در جملهٔ دوم فعل “مینویسد” بر زمان حال و در جملهٔ سوم فعل «خواهد نوشت» بر زمان آینده، دلالت دارد.
شعر زیر را، یک بار بخوانید و طرز قرار گرفتن قافیه را در آن مشخّص کنید.
چه خوش گفت زالی به فرزند خویش چو دیدش پلنگ افکن و پیلتن
گر از عهد خردیت یاد آمدی که بیچاره بودی در آغوش من
نکردی در این روز بر من جفا که تو شیر مردی و من پیرزن

قطعه چیست؟
قطعه، شعری است که در آن به پند و اندرز و مسائل اخلاقی و اجتماعی میپردازند و مصراعهای دوم همهٔ بیتهای آن هم قافیه هستند.
– یکی از راههای تشخیص شکل درست املای کلمهها علاوه بر توجّه به معنا، دقّت در رسم الخطّ رایج زبان است؛ مانند: خواهش، بالاخره و …
– کلمهٔ فراغ به معنی آسودگی و کلمهٔ فراق به معنی جدایی است. تشخیص درست این دو کلمه در هنگام املا از راه مهارت شنیدن و معنی جمله میسّر است.

جواب کار گروهی درس دهم فارسی پایه هفتم
با راهنمایی معلم خود در مورد ویژگی های شعر نیمایی گفت و گو کنید.
شعر نیمایی سبکی از شعر معاصر فارسی است که نخستین نمونهی شعر نو در ادبیات فارسی است و برآمده از نظریهی ادبی نیما یوشیج شاعرِ معاصر ایرانی است. تحولی که نیما یوشیج انجام داد در دو حوزهی فرم و محتوای شعر کلاسیک فارسی بود.
دیوان پروین را به کلاس بیاورید و در مورد یکی از شعرهای او صحبت کنید.
شنیدهاید که آسایش بزرگان چیست:
برای خاطر بیچارگان نیاسودن
بکاخ دهر که آلایش است بنیادش
همی ز عادت و کردار زشت کم کردن
هماره بر صفت و خوی نیک افزودن
برای خدمت تن، روح را نفرسودن
برون شدن ز خرابات زندگی هشیار
رهی که گمرهیش در پی است نسپردن
دریکه فتنهاش اندر پس است نگشودن
زمان فعلهای زیر را مشخّص کنید.
خواهم رفت: آینده مینویسند: حال گرفته بودی : گذشته شنیدیم : گذشته نشسته بودید: گذشته آمدند: حال
پیام، قافیه و ردیف را در «قطعهٔ زیر» بنویسید.
برزگری پند به فرزند داد کای پسر این پیشه پس از من توراست
پیام این قطعه: هرچه بکاری درو میکنی؛ نتیجهی اَعمال و رفتارِ ما به خودمان بر خواهد گشت.
قافیه: را / صدا
ردیف: است
با توجّه به متن درس، جای خالی را با کلمهٔ مناسب، پرکنید.
– معلّم با همان لحن گرمش ادامه داد: «خیلی عالی است.»
– اگر با او همسفر میشدی در طول راه تلاوت زیبای قرآن او را میشنیدی.
در متن زیر غلطهای املایی را پیدا کنید و شکل درست آنها را بنویسید.
مهم این است که در مقابل سختیها تصلیم نشد. اگر انسان در برابر دشواریها بایستد، بر آن چیره میشود، البتّه باید سبر و تاقت را از دست نداد و هیچ گاه ناسپاسی نکرد.
شکل درست کلمات:
– تسلیم
– صبر
– طاقت
معلّم، برای تشویق نیما چه کرد؟
بعد از این که به صورت کلامی او را تشویق کرد،کتابی را از کیفش درآورد و گفت این کتاب را با دقت بخوان و از نیما خواست اشعارش را برایش بیاورد و بخواند.
دکتر حسابی و دکتر کاظمی آشتیانی چه خصوصیّات مشترکی داشتند؟
– علاقه مندی به مطالعه وپژوهش
– علاقه مندی به شعر و دب فارسی
– علاقه مندی به حفظ قرآن و تلاوت آن
– خستگی ناپذیری
– تلاش و کوشش در زمینه استقلال و شکوفایی کشور
به نظر شما چرا دکتر حسابی، با “علم بدون عمل” مخالف بود؟
این مطلب صرفا جهت اطلاع کاربران از فضای رسانهای بازنشر شده و محتوای آن لزوما مورد تایید تبیان نیست .